ابنسریج ابوالعباس احمد بن عمراِبْنِ سُرَیج، ابوالعباس احمد بن عمر (۲۴۸-۳۰۶ق/۸۶۲ - ۹۱۸م)، فقیه و متفکر شافعی، ملقب به «باز اشهب» است. ۱ - معرفیوی از نوادگان سریج بن یونس مروزی (د ۲۳۵ق/۸۴۹م)، زاهد و محدث نامی بود. ۱.۱ - تولد و درگذشتابن سریج عمده عمر خود را در بغداد ، که ظاهراً در همانجا به دنیا آمده بود، سپری کرد و در همانجا نیز درگذشت و در حجرهای در بازارچه غالب (سویقة غالب) در بخش غربی بغداد دفن شد و مقبره او زیارتگاه مردم گردید. [۴]
ابن خلکان، وفیات، ج۱، ص۶۷.
ابن سریج بسیار کم سفر میکرد. تنها مورد گزارش شده، سفری است به شیراز که برای تصدی قضای آن دیار کرده است. [۵]
ابواسحاق شیرازی، طبقات الفقهاء، ج۱، ص۱۱۸، بیروت، دارالقلم.
۱.۲ - تبحر در کلامابن سریج اگرچه بیشتر به عنوان یک فقیه معروف است، لیکن از سایر علوم اسلامی چون کلام و حدیث نیز بهره بسیار داشته است. ابن ندیم [۶]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص ۲۶۶.
او را از متکلمین شافعی شمرده، و ضیاءالدین، پدر فخر رازی او را سرآمد اصحاب شافعی در کلام دانسته است. [۷]
سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبری، ج۳، ص۲۲، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
با وجود این وی با خلط کلام و فقه شدیداً مخالف بود و از قراین مختلف از جمله از پاسخی که در زمینه صفات الهی داده، برمیآید که در عقاید، مشرب سنتی داشته و پیرو سلف بوده است. [۸]
ذهبی محمد، تذکرة الحفاظ، ج۳، ص۸۱۲-۸۱۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۳-۱۳۳۴ق.
۲ - مشایخ و راویاندر زمینه حدیث اگرچه احادیث زیادی روایت نکرده، ولی طبقه روایی وی عالی بوده و از نکات فنی حدیث اطلاع بسیار داشته است. [۱۰]
ذهبی محمد، تذکرة الحفاظ، ج۳، ص۸۱۱-۸۱۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۳-۱۳۳۴ق.
از مشایخ بنام ابن سریج در حدیث میتوان حسن بن محمد زعفرانی و ابوداوود سجستانی را نام برد نیز از جمله راویان وی میتوان پسرش ابوحفص عمر، سلیمان بن احمد طبرانی و ابواحمد بن غطریف جرجانی را ذکر کرد. [۱۲]
طبرانی سلیمان، المعجم الصغیر، ج۱، ص۴۴، قاهره، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۸م.
[۱۴]
اسنوی عبدالرحیم، طبقات الشافعیة، ج۲، ص۲۱، بغداد، ۱۳۹۱ق/۱۹۷۱م.
۳ - گرایش به تصوفابن سریج گاه در مجالس درس جنید نیز حضور مییافت و گفته شده که موفقیت خود را در فقه از برکت شرکت در مجالس وی میدانست. [۱۵]
انصاری خواجه عبدالله، طبقات الصوفیة، ج۱، ص۱۸۴-۱۸۵، کابل، ۱۳۴۱ش.
[۱۶]
انصاری خواجه عبدالله، طبقات الصوفیة، ج۱، ص۳۱۲، کابل، ۱۳۴۱ش.
[۱۷]
ابن ملقن عمر، طبقات الاولیاء، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
همچنین در آغاز تفتیش امر حلاج در حدود ۲۹۷ق/۹۰۹م از ابن سریج فتوایی درباره حلاج خواستند، لیکن وی اظهار داشت که حلاج مردی حافظ قرآن ، عالم به فقه و حدیث و عابد است و سخنی میگوید که من درک نمیکنم، پس نمیتوانم به کفر وی حکم نمایم. [۱۸]
اخبار حلاج، به کوشش عبدالحفیظ هاشم، ج۱، ص۵۵، قاهره، مکتبته الجندی.
[۱۹]
اخبار حلاج، به کوشش عبدالحفیظ هاشم، ج۱، ص۵۶، قاهره، مکتبته الجندی.
شرکت وی در مجلس جنید و تمایل به جنید، خودداری از محکوم کردن حلاج، مضاف به اینکه سه تن از شاگردان او، ابن القاص، رودباری و ثقفی زبانی صوفیانه داشتهاند، نشاندهنده گرایش او به تصوف و عرفان است.۴ - جایگاه در شافعیهابن سریج را در فقه عالمترین و استوارترین فقیه مذهب شافعی در زمان خود دانستهاند. در منابع شافعی، او به عنوان مدافع، حافظ و گاه منجی مذهب شافعی معرفی شده است. [۲۱]
عبادی محمد، طبقات الفقهاء الشافعیة، ج۱، ص۶۲، لیدن، ۱۹۶۴م.
۴.۱ - تسلط در فقهابن سریج فقه را نزد ابوالقاسم انماطی آموخت و آن را توسط ابواسحاق مروزی به آیندگان انتقال داد. [۲۲]
جعدی عمر، طبقات فقهاء الیمن، ج۱، ص۸۵، ۱۳۷۶ق/۱۹۵۷م.
[۲۳]
نووی محییالدین، تهذیب الاسماء و اللغات، ج۱، ص۱۸-۱۹، قاهره، ۱۳۴۵ق/۱۹۲۷م.
[۲۴]
نووی محییالدین، تهذیب الاسماء و اللغات، ج۲، ص۲۵۱، قاهره، ۱۳۴۵ق/۱۹۲۷م.
تسلط او در فقه شافعی چنان بود که او را «شافعی دوم» لقب دادهاند، [۲۵]
شریشی احمد، شرح مقامات حریری، ج۱، ص۲۰۵، قاهره، ۱۳۷۲ق/ ۱۹۵۲م.
یکی از شیوخ معاصر ابن سریج این حدیث نبوی را که «در هر قرنی مجدّدی در جهان اسلام ظاهر میشود» بر وی تطبیق داده و او را پس از عمر بن عبدالعزیز، و امام شافعی ، مجدّد قرن سوم دانسته است. [۲۶]
حاکم نیشابوری، مستدرک الصحیحین، ج۲، ص۵۲۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۴ق/۱۹۰۶م.
[۲۷]
حاکم نیشابوری، مستدرک الصحیحین، ج۲، ص۵۲۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۴ق/۱۹۰۶م.
این تطبیق بعدها مورد پذیرش برخی از علمای شافعی قرار گرفته است. [۲۸]
ابن اثیر مبارک، جامعالاصول، ج۱۲، ص۲۲۱، قاهره، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م.
[۲۹]
نووی محییالدین، تهذیب الاسماء و اللغات، ج۲، ص۲۱۰، قاهره، ۱۳۴۵ق/۱۹۲۷م.
۴.۲ - روش ویژهابن سریج در عالم فقه نه صرفاً به عنوان تبیین کننده آرای شافعی، بلکه در مواردی مجتهدی صاحبنظر نیز به شمار میرود. استفاده وسیع از قیاس ، چنانکه از ردیه وی بر ابن داوود بر میآید، [۳۰]
سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبری، ج۳، ص۳۸، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
پذیرش یک سلسله اصول ثابت و تأویل نصوصی که با اصول مزبور توافق نداشته باشند [۳۱]
نووی محییالدین، تهذیب الاسماء و اللغات، ج۲، ص۲۵۲، قاهره، ۱۳۴۵ق/۱۹۲۷م.
و دقتهای نحوی - منطقی در عبارات و گاه بازی لفظی با آنها [۳۲]
عبادی محمد، طبقات الفقهاء الشافعیة، ج۱، ص۶۲-۶۳، لیدن، ۱۹۶۴م.
(نیز مسأله سریجیه در همین مقاله) همگی از خصوصیات بارز روش فقهی او بوده و ابن سریج را در نقطه مقابل مکتب ظاهری که در همان روزگار در بغداد شکل گرفته بود، قرار داده است.۴.۳ - بحث و مناظرههمین اختلافات عمیق در روش فقهی او با ظاهریان موجب بروز مناظرات سخت بین او و محمد بن داوود، فرزند داوود اصفهانی بیانگذار مکتب ظاهری گردید که در برخی از منابع به آنها اشاره شده است. [۳۳]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۶۶.
[۳۵]
شریشی احمد، شرح مقامات حریری، ج۱، ص۲۰۵، قاهره، ۱۳۷۲ق/ ۱۹۵۲م.
به گفته خطیب بغدادی ابن سریج با شخص داوود نیز مناظره داشته است، لیکن این مطلب از لحاظ زمانی درست به نظر نمیرسد. وی گاه بر خلاف مشهور مذهب امام شافعی اجتهاد کرده است. [۳۷]
نووی محییالدین، تهذیب الاسماء و اللغات، ج۲، ص۲۵۱، قاهره، ۱۳۴۵ق/۱۹۲۷م.
[۳۸]
سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبری، ج۳، ص۲۲، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
[۳۹]
سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبری، ج۳، ص۲۵، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
۴.۴ - مساله سریجیهاز جمله مسائل مزبور مسأله معروف «سریجیه» یا «دور طلاق» است، بدین شرح که هرگاه مردی به زنش بگوید «اگر من تو را طلاق بدهم، بدین معنی است که تو را اصلاً سهطلاقه کردهام» و بعد او را با طلاق ساده از خود براند، برای این مسأله ۳ راه حل متصور است: ۱. یک طلاق ساده و نامشروط واقع شده، ۲. طلاق مزبور با نظر به شرط در حکم سه طلاق است، ۳. صیغه مزبور لغو بوده و اصلاً طلاقی واقع نشده است. ابن سریج قول سوم را انتخاب کرد و دلیل وی که بر رد دو احتمال اول مبتنی است، این است که اگر طلاق بیشرط واقع شده باشد، معنایش این است که پیش از آن، سه طلاق وقوع یافته، ولی در این صورت ازدواجی در بین نبوده که طلاق ساده بعدی در آن مؤثر شده باشد، و در این صورت سه طلاق که متعاقب آن وقوع یابد نیز مؤثر نتواند بود، پس اصلاً طلاقی واقع نشده است. به احتمال قوی ابن سریج نخستین کسی است که این نوع استدلال کرده و بعید است که - چنانکه برخی گفتهاند - عنوان کننده این مسأله و راه حل اخیر آن شخص شافعی یا مزنی باشد. [۴۰]
عمیره شهابالدین احمد، حاشیة علی شرح منهاج الطالبین جلالالدین محلی، ج۳، ص۳۵۷، قاهره، دار احیاء الکتب العربیة.
[۴۱]
شربینی محمد، مغنی المحتاج، ج۳، ص۳۲۴، بیروت، دارالفکر.
در هر حال جمعی از متقدمین فقهای شافعی در نسبت این مسأله به ابن سریج تصریح نمودهاند. [۴۲]
ابن هبیره یحیی، الافصاح، ج۲، ص۳۴۸، حلب، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م.
دارقطنی در این مورد گفته که بهتر بود ابن سریج مسأله دور طلاق را در عالم اسلام مطرح نمیکرد. در هر صورت در سدههای بعدی صحت انتساب این مسأله به ابن سریج یا نفی آن همیشه مطرح بوده و گاه در این زمینه رسالههای مستقلی تألیف شده است [۴۴]
قلیوبی احمد، حاشیة علی شرح منهاج الطالبین جلالالدین محلی، ج۳، ص۳۵۷، قاهره، دار احیاء الکتب العربیة.
[۴۵]
ابن حجر هیتمی احمد، تحفة المحتاج، ج۸، ص۱۱۵، بولاق، ۱۲۹۰ق.
با توجه به فحوای کلامِ سبکی میتوان گفت که ابن سریج به رغم جرأت در اقدام به اجتهاد و در نحوه استفاده از نصوص ، در عمل به مسائل فقهی به شدت دچار وسواس بوده است. [۴۶]
سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبری، ج۳، ص۳۰، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
۴.۵ - ضرب المثلوی به عنوان مدافع مذهب شافعی در بغداد با ظاهریان و حنفیان (چنانکه از فهرست کتب وی برمیآید) و حتی مالکیان [۴۷]
سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبری، ج۳، ص۳۰، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
درگیر بوده و مناظره داشته است. قدرت شخصیت ابن سریج و ظرافت استدلال وی تا حدی بوده که ضربالمثل شده است، چندانکه عبارت «استدلالات سریجی» (الحجج السریجیة) در سده ۵ق/۱۱م به عنوان مثلی برای استدلالات ظریف و مُسکت به کار میرفته است. [۴۸]
حریری قاسم، مقامات، ج۱، ص۸۳، تهران، ۱۳۶۵ش.
۵ - مناصبابن سریج به مقامات حکومتی، از جمله وزیر علی بن عیسی، کمتوجه بود و همین امر موجب دلگیری وزیر شده بود، لیکن علی بن عیسی پس از مشاهده وسعت اطلاع ابن سریج در جریان مناظرات مختلف به او متمایل شد و با اصرار و حتی تهدید از وی خواست تا منصب قضا را بپذیرد، ولی ابن سریج آن را نپذیرفت [۴۹]
سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبری، ج۳، ص۳۰-۳۱، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
با اینهمه، چنانکه در پیش گفته شد، ابن سریج ظاهراً در فاصله سالهای ۲۸۰-۲۹۰ق به دلیلی نامعلوم مدتی منصب قضای شیراز را پذیرفت و به همین جهت در برخی منابع متقدم، به وی لقب قاضی داده شده است. [۵۱]
عبادی محمد، طبقات الفقهاء الشافعیة، ج۱، ص۶۲، لیدن، ۱۹۶۴م.
اما دانسته نیست چرا شاگردش ابن غطریف او را «امیر» نامیده است. [۵۳]
خطیب بغدادی احمد، تاریخ بغداد، ج۴، ص۲۸۸، قاهره، ۱۳۴۹ق/۱۹۳۰م.
۶ - آثارابوالحسین شیرجی فهرستی از آثار ابن سریج را ذکر کرده که بالغ بر ۴۰۰ عنوان بوده، [۵۴]
ابواسحاق شیرازی، طبقات الفقهاء، ج۱، ص۱۱۸، بیروت، دارالقلم.
ولی همه این آثار جز اندکی در طول زمان مفقود شده است:۶.۱ - خطی۱. الاقسام و الخصال؛ ۲. جزئی که در آن ابن سریج جوابهایی در مورد اصول دین داده است. الودائع لنصوص الشرائع، جزئی کوچک است که نسخهای از آن ضمن یک مجموعه در خزانه رباط موجود است. [۵۵]
زرکلی، اعلام، ج۱، ص۱۸۵.
۶.۲ - منسوببجز سه اثر مذکور آثار متعدد دیگری درگذشته از ابن سریج موجود بوده که امروزه از بین رفته و یا بر ما ناشناخته مانده است. این آثار را ابن ندیم، دارقطنی و ابوحامد اسفراینی در سده ۴ق/۱۰م، سبکی و اسنوی در سده ۸ق/۱۴م، ابن حجر هیتمی و حاجی خلیفه در سده ۱۰ و ۱۱ق/۱۶ و ۱۷م دیده و یا حتی در اختیار داشتهاند. از جمله آنها میتوان به الرّد علی محمد بن الحسن، الرّد علی عیسی بن ابان (عالم حنفی متوفی ۲۲۱ق/۸۳۶م)، الرّد علی ابن داوود من القیاس و کتاب دیگری در رد بر ابن داوود در مسائلی که مورد اختلاف او و شافعی بود، اشاره کرد. [۵۶]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۶۶.
[۵۸]
سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبری، ج۳، ص۲۳، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
[۵۹]
سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبری، ج۳، ص۳۸، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
[۶۰]
اسنوی عبدالرحیم، طبقات الشافعیة، ج۲، ص۲۱، بغداد، ۱۳۹۱ق/۱۹۷۱م.
[۶۱]
ابن حجر هیتمی احمد، تحفة المحتاج، ج۸، ص۱۱۴، بولاق، ۱۲۹۰ق.
[۶۲]
کشف الظنون.
۷ - فهرست منابع(۱) ابن اثیر مبارک، جامعالاصول، به کوشش محمد حامد الفقى، قاهره، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م. (۲) ابن تغری بردی، النجوم. (۳) ابن حجر هیتمى احمد، تحفة المحتاج، بولاق، ۱۲۹۰ق. (۴) ابن خلکان، وفیات. (۵) ابن ملقن عمر، طبقات الاولیاء، به کوشش نورالدین شریبه، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م. (۶) ابن ندیم، الفهرست. (۷) ابن هبیره یحیى، الافصاح، حلب، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م. (۸) ابواسحاق شیرازی، طبقات الفقهاء، به کوشش خلیل المیس، بیروت، دارالقلم. (۹) اخبار حلاج، به کوشش عبدالحفیظ هاشم، قاهره، مکتبته الجندی. (۱۰) اسنوی عبدالرحیم، طبقات الشافعیة، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۱ق/۱۹۷۱م. (۱۱) انصاری خواجه عبدالله، طبقات الصوفیة، به کوشش عبدالله حبیبى، کابل، ۱۳۴۱ش. (۱۲) جعدی عمر، طبقات فقهاء الیمن، به کوشش فؤاد سید، ۱۳۷۶ق/۱۹۵۷م. (۱۳) حاجى خلیفه، کشف. (۱۴) حاکم نیشابوری، مستدرک الصحیحین، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۴ق/۱۹۰۶م. (۱۵) حریری قاسم، مقامات، تهران، ۱۳۶۵ش. (۱۶) خطیب بغدادی احمد، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق/۱۹۳۰م. (۱۷) ذهبى محمد، تذکرة الحفاظ، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۳-۱۳۳۴ق. (۱۸) زرکلى، اعلام. (۱۹) سبکى عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبری، به کوشش محمود محمد الطناحى و عبدالفتاح محمد الحلو، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م. (۲۰) شربینى محمد، مغنى المحتاج، بیروت، دارالفکر. (۲۱) شریشى احمد، شرح مقامات حریری، به کوشش محمد عبدالمنعم خفاجى، قاهره، ۱۳۷۲ق/ ۱۹۵۲م. (۲۲) طبرانى سلیمان، المعجم الصغیر، به کوشش عبدالرحمان محمد عثمان، قاهره، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۸م. (۲۳) عبادی محمد، طبقات الفقهاء الشافعیة، به کوشش گوستا ویتستام، لیدن، ۱۹۶۴م. (۲۴) عمیره شهابالدین احمد، حاشیة على شرح منهاج الطالبین جلالالدین محلى، قاهره، دار احیاء الکتب العربیة. (۲۵) قرطبى محمد، صلة، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۷م. (۲۶) قلیوبى احمد، حاشیة على شرح منهاج الطالبین جلالالدین محلى، قاهره، دار احیاء الکتب العربیة. (۲۷) نووی محیىالدین، تهذیب الاسماء و اللغات، قاهره، ۱۳۴۵ق/۱۹۲۷م. (۲۸) یافعى عبدالله، مرآةالجنان، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۷-۱۳۳۹ق. ۸ - پانویس
۹ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابن سریج»، شماره۱۳۰۶. |